خاطرات یک دانشجو



بسم الله الشکور


جلوى آینه ایستاده. یک لنگه جوراب بنفش ساده را در دستش گرفته. طبق عادت همیشگى به جاى اینکه خم شود، پایش را بالا می آورد و جوراب را میپوشد.همین که سرش را بالا مى آورد، چشمانش در آینه به خودش می افتد. کمى مکث میکند و از خودش میپرسد باورت میشود که نوزده ساله شده اى؟

ادامه مطلب


بسم الله الکریم


اون روزى که بعد از شب هاى سخت، چشماتو باز میکنى و به خودت لبخند میزنى، همون روزى که حس میکنى انگار چرخ دنیا یه جور دیگه میچرخه، روزى که دیدت به زندگى عوض میشه و حس میکنى رهاتر شدى، اون روز روزیه که بزرگتر شدى!

٩ بهمن بود که حس کردم پا به دنیاى قشنگ نوزده سالگیم گذاشتم.

ادامه مطلب


بسم الله الذی سکن فی قلبی⁦❤️⁩

خب خب خبرای خوب دارن میان!

اووووم، علی‌مون اینترن شد :)))) یعنی دکتر شد :)

و اما خبر خوب دوم اینکه، بالاخره وام مون رو دادن شیرینیش رو هم خوردم جاتون خالی

خبر خوب سوم داره لود میشه بنده خدا سرعتش خیلی پایینه



بسم الله الرؤوف

یه حال عجیبی دارم امشب. نمیدونم کی حالش رو به راه نیست که منم اینجوری بی‌تاب شدم.

یه وقتایی آدم بی دلیل دلش شور میزنه که شاید بعدا بفهمه علتشو!

اینجور وقتا باید رفت تو آغوش خدا.

باید به دوست داشتنش، کمک کردنش، تنها نگذاشتنش، مطمئن بود.

باید به خدا مطمئن بود!

الا بذکر الله تطمئن القلوب»



بسم الله النور


شب بود. روى زمین دراز کشیده بود و منم کنارش نشسته بودم. داشتیم از اوضاع و احوال دلامون حرف میزدیم. وسط حرفاش یه چندبارى گفت اینا امتحاناى خداست. هى هیچى نگفتم ولى یه جا دیگه صبرم تموم شد! گفتم چیه بابا تو هم هى هرچى میشه میچسبونى به خدا و امتحاناش!

ادامه مطلب


بسم الله المدبّر


انگار خدا یکی رو نشونده اون بالا، کلی دل چیده جلوش. بعد بهش گفته ببین دو تا دل از اینجا ورمیداری، به هم دیگه گره میزنی و میذاری کنار.

بعد بغل دستِ فرشته گره زن، یه فرشته دیگه هم نشونده و بهش گفته قبل از اینکه گرهِ دلا از هم باشه، محکمشون کن.

ادامه مطلب


بسم الله النور


خب من همیشه سادگی رو دوست داشتم :) همیشه تو هر جمعی هم که میرم، اول آدمای ساده به چشمم میان. دخترای ساده با چهره ملیح و ساده شون، با اون خودِ خودِ واقعیشون، همیشه برام یه جور دیگه‌ای ارزشمند بودن و هستن :) خب من اطرافم زیاد از این آدما دارم یعنی بهتره بگم خدا زیاد این آدما رو سر راه من گذاشته و همچنان هم داره میذاره.

ادامه مطلب


هو المحبوب

 

امروز وقتی پاکت‌نامه‌هایم را باز کردم و شروع به خواندن کردم، احساس کردم یک منِ تهی شده، دارد نوشته‌های یک منِ پر از احساس را میخواند. آن‌قدر کلمات غریبانه و عاشقانه ادا شده بودند که حتی منِ تهی را هم به زانو درآوردند.

ادامه مطلب


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها